هشتادو ششمین روز زندگی مهیار تا هشتادو نه
هشتادو ششمین روز مهیارم
مهیارم در خواب!!!
با چشمای نیمه باز!!!
خنده توخواب...وافتادن پستونک
و حالا 5 دقیقه نشده بیدار شد شیطون مامان
هشتاد و هفتمین روز مهیار
هشتادوهشتمین روز مهیارم
باباجون(بابای مامانی) داشت شومینه رو مرتب میکرد که مهیارمم شیطونی کرد و...
و بالاخره رفتن بغل باباجون
دایی جون ومهیار
مهیار در حال راه رفتن
مهیار بغل عکس دخترداییش که قراره باهم نامزد کنن(خونشون تبریز)
هشتادونهمین روز مهیارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی