دکتر رفتن مهیار
صدو نود وهشتمین روز زندگی مهیارم
اول صبح و طرز بیدار شدن مهیار
پسرم امروز بخاطر جیغایی که شبا میکشی و نمیخوابی بردمت دکتر من فک میکردم گوشت درد میکنه بیشتر بخاطر این ناراحت بودم.
صبح بابایی از درمانگاه نکو وقت گرفت برا 8 شب.
امروز گفتی مامان خیلی واضح.
😃😉😥😁😊😍
شب که رفتیم خیلی شلوغ بود و تا ساعت یه ربع به ده اونجا بودیم.
اونجا که بودیم همش دلبری میکردی و همه رو میخندوندی.
اصلا یجا بند نبودی بابایی همش مجبور بود بغلت کنه و راه بره تا که آروم بشی.
آخه من دیگه سختمه روز به روز داری بزرگ میشی و ماشاله سنگینتر و همش بابایی مجبور ورت داره من فقط تو خونه وقتی بابایی نیست ورت میدارم بابایی که میاد راحتم.
اسم دکترت بیدانی بود.
از این ب بعد میبریمت پیش اون برا معاینه.
گفت ماه بعد که اومدین تشکیل پرونده میدیم الان شلوغه نمیشه.
وزنت دوباره شده : 9 کیلو
قدت هم : 67 سانت
دکترت گفت که بیخوابی و بیقراریش از دندونشه نه گوشش .
گوشش سالم و عفونت و ایناهم نداره.
شیر نخوردنتم از دندونته.
وقتی دکتر داشت گوشتو معاینه میکرد گریه کردی و بابایی هم سریع آهنگ گوشیشو گذاشت و آروم شدی آخه عاشق آهنگ بارانی (صد بار )
بهش گفتم که همیشه شکمش خشک و دیر به دیر کار میکنه و گفت از این به بعد فعلا سرلاگ برنج بده نه گندم.
آخه من از همون اول دارم گندم میدم!!
یه پودی هم داد برا شکمت و
شربت دیفن هیدرامین برا دندونت که هر وقت بیقراری کردی بزنم به لثه گیرت و ماساژ بدم لثه هاتو و
استامنوفنم داد که شبا بدم تا بخوابی و
ژل بیحس کننده هم داد.
این عکس هم بعد برگشتن از دکتر
صدو نودو نه روزگی مهیار
قربون اون موهای خروسیت بشم عشق مامان